. يكي از بزرگترين رازهاي زندگي اين است كه ما با شادماني كامل در وجود خويش به دنيا مي آييم اما گداوار زندگي مي كنيم، زيرا هيچگاه به درون خويش نمي نگريم. وجود خويش را چنان بديهي مي شماريم كه گويي از قبل همه آنچه را كه در درونمان هست مي شناسيم. اين پندار بسيار مهمل است اما در همه جاي عالم رواج دارد


ما حاضريم در جست و جوي شادماني قدم به ماه بگذاريم اما حاضر نيستيم به درون وجودمان برويم، زيرا بدون اينكه پاي در وجودمان بگذاريم گمان مي كنيم مي دانيم در آنجا چه هست. گمان مي كنيم كه خودمان را مي شناسيم! ما به هيچ وجه خودمان را نمي شناسيم
‌‌ حق با سقراط است كه مي گويد «‌خودت را بشناس. »‌عصاره همه خردمندان در اين دو كلمه نهان است، زيرا تو با شناخت خودت، همه چيز را خواهي شناخت. همه چيز را به ثمر خواهي رساند و به همه چيزخواهي رسيد

اگر به اين ظرفيت ميدان ندهيم، بر عليه ما حركت مي كند و مخرب مي شود. همه افراد خلاق، اشخاصي خطرناك هستند؛ زيرا اگر خلاقيت آنها اجازه بروز نيابد، مخرب مي شود. انسانها تنها موجودات خلاق هستند و هيچ موجودي خطرناك تر از انسان نيست. ساير موجودات خلاق نيستند، بلكه به سادگي زندگي مي كنند و زندگي برنامه ريزي شده اي دارند. آنها هرگز از مسير خود خارج نمي شوند. يك سگ مثل همه سگها زندگي مي كند و مي ميرد. او هرگز سعي نمي كند بودا شود


آیدایِ احمد.
شریک سرنوشت و رفیقِ راه من!
هنوز نمی توانم باور کنم.
نمی توانم بنویسم.
نمی توانم فکر کنم
همین قدر مست و برق‌زده.
گیج و خوشبخت با خودم می‌ گویم. برکت عشقِ تو با من باد .
و این، دعای همه‌ی عمر من است
هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم .
و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
برکت عشقِ تو با من باد .

 


دلواپسی‌هایم را بلدی.
وقتی دلَم می‌گیرد بی آنکه بگویم،
پنجره را باز می‌کنی
وقتی باران می‌بارد
در لیوانِ خودت
برایم چای می‌ریزی
و پرده را کنار می‌زنی.
برای دست‌هایم نگرانی
وقتی می‌لرزد و سکوت می‌کند
و نگاهت را با بی‌قراری‌ام هماهنگ
می‌کنی.


Aylar oldu gülüşünü görmedim
O benim ruhumdu nasıl özledim
Anlat dostum bana ondan bahset
Hasret kaldım dinleyeyim
Aylar oldu sesini duymadım
O bana vurgundu görmezden geldim
Anlat dostum Allah'ın aşkı için
Bana ondan bahset dinleyeyim
Sen bilirsin hala bekler mi
Arıyor mu teni ellerimi
Tekrar baksam alev gözlerine
Beni anlar mı, affeder mi
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Aylar oldu gülüşünü görmedim
O benim ruhumdu nasıl özledim
Anlat dostum bana ondan bahset
Hasret kaldım dinleyeyim
Sen bilirsin hala bekler mi
Arıyor mu teni ellerimi
Tekrar baksam alev gözlerine
Beni anlar mı, affeder mi
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin
Ne zaman bitti sevdiğimiz şarkı
Çal bi daha çal bi daha geldiğim bilsin
Onsuzluk yok artık söz verdim kendime
Niye hala yok hala yok çağırın gelsin

Source: Musixmatch
Songwriters: gökhan tepe / şebnem sungur

 

پ.ن:

ابروی دوست داشتنی برای منی که از بچگی با صدات بزرگ شدم وقتی میبینم هنوزم کارای جدید و گوش دادنی دارم لذت می برم اون روز اهنگ عاشیک از البوم جدیدتو رو یه فیلم شنیدم لذت بردم سرچ کردم دیدم تو البوم جدیدته کل البومتو دانلود کردم امیدوارم یه روزم همه چی اینجا رسمی و عادی باشه و بتونیم برای همه قانون کپی رایتو رعایت کنیم بدون اینکه فشار مالی به کسی بیاد. اما موضوع سر این بود که البومتو گوش میدادم به ترک 5 رسیدم درسته دقیقن همین ترانه ای که متنشو نوشتم. تو سبک کارای قدیمیت خوندی  اون اهنگای ارومی که ادمو با خودش میبره به دنیای دیگه این کارتو خیلی دوست دارم شاید یه سری از کلمه هاشو متوجه نمیشم. اما کلن حسی که صدات و موزیکت میده رو دوست دارم با اون تک کلمه هایی وسط شعرت متوجه میشم حس خوبی دارم نمیدونم حس خوبیه یا چی فقط میدونم به دلم میشینه. به قولی میگیره منو موزیکت. چند روز اول هر اهنگ البومتو یه بار گوش میدادم قفل نمیکردم رو یه اهنگ که تکراری نشن اما الان میخام رو این اهنگ قفل کنم. تو این چند روز حال و هوای خوبی بهم داده که راحت تر میتونم کارامو پیش ببرم پای کامپیوتر و مدلسازی کنم. امیدوارم زودتر این پروژه هم تموم شه.

خیلی از خاطره های بچگی و نوجوانیم با تو هنرمندای هم نسلت شکل گرفته سرتون سلامت
 


دوست دارم گاهی به خودم فکر کنم از خودم پذیرایی کنم خودم را بغل کنم حال خودم برا بپرسم ببینم چیزی کم و کسر ندارم بهم خوش میگذرد یا نه چیزی هست که خواسته باشم اما نداشته باشم و نداشتنش چقدر منطقی است؟ چقدر قابل تحمل؟ آری سالهاس که خودم را فراموش کرده بودم. از کتاب آلبالو با طعم برف
همه ی ما. بدون استثنا، کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی. تمام می شویم. یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود، همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند، همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان. حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان. قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند. مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم! مگر از روی جنازه ی من رد بشید.
حالا خبری هیچ خبری از تو ندارم من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی ای کاش که میدانستم که لیلی ها بی رحمن حال امروز مرا مجنون ها میفهمن من سایه ات بودم صد دفعه گشتم دور تو مثل پیچک سخت گذشت بر تو در دریای عشقم ماهی تنگ کوچک من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی ترانه سرا: طاها یوسفی
فکر کنم یاشار هم امروز شنید از استوریاش معلومه. خوبه که اون بروز میده و خالی میشه یاشار جان گریه کن تا خالی شی. گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه غروره مرهم این راه دوره سر بده آواز هق هق خالی کن دلی که تنگه گریه کن گریه قشنگه گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه گریه کن گریه قشنگه بذار پروانه احساس دلتو بغل بگیره بغض کهنه رو رها کن تا دلت نفس بگیره نکنه تنها بمونی دل به غصه ها بدوزی تو بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی گریه کن گریه قشنگه گریه
تو همسفر نیمه راه منی چگونه هنوز از تو میگویم پناه منی تکیه گاه منی که زمزمه ا ت مانده در گوشم گناه منی بی گناه منی که بار غمت مانده بر دوشم بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم خیال خوش عاشقانه ی من همیشه تویی آخرین راهم بهانه ی من بغض خانه ی من گرفته دلم گریه میخواهم خیال خوش عاشقانه ی من همیشه تویی آخرین راهم صدای توام پا به پای توام تو میبری ام رو به خاموشی غریبه ترین آشنای توام که میشکدم این فراموشی تمام منی نا تمام منی چه بغضی بدی در گلو
آن که چون آیینه با من روبرو بود درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بود آه . . . گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما با غم هم آشنا کرد با غم هم آشنا کرد چهره اش آیینه کیست آن که با من روبرو بود درد ونفرین بر سفر این گناه از دست او بود این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد ای درخت پر گل من نو بهارت ارغوان باد ای دلت خورشید خندان سینه تاریک من سنگ قبر آرزو بود سنگ قبر آرزو بود آنچه کردی با دل من
الا ای آهـــوی وحــشی کـجایی؟ (حافظ) بماندم بی سر و سامان کجایی؟ (عطار) کجایی؟ با فـراقم در چـه کاری؟ (عراقي) نــگارِ تـــازه خــیز مــا کـجایـی؟ (باباطاهر) کجایی ای جـنون ویرانه‌ات کو؟ (بیدل) کجایی تو؟ کجایی تو؟ کجایی؟ (مولانا)

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان مقاله جستجوگر pcclock | کسب درآمد از اینترنت 2mu5ic دانلود آنلاین فایل های الکترونیکی